تنهایی

عشق

تنهایی

عشق

دوست داشتن

شب را دوست دارم !

  چون دیگر رهگذری از کوچه پس کو چه های شهرم نمی گذرد تا سر گردانی

 تا سر گردانی مرا ببیند .چون انتها را  نمی بینم .تا برای رسیدن به آن اشتیا قی نداشته باشم.

 شب را دوست دارم .

 چون دیگر هیچ عابری از دور اشک های یخ زده ام را در گوشه ی چشمان

بی فروغم نمی بیند.

 شب را دوست دارم  :  چرا که اولین بار تو را در شب یافتم .

 از شب می ترسم    :  تو را در شب از دست دادم.

 از شب متنفرم  ، به اندازه ی تمام  عشق های  دروغین.

 با آفتاب قهرم ، چرا شبها به دیدارم نمی آید؟

 نمی آید تا با دست هنر مندش سا یه ی تو را بر دیوار خیالم نقش زند و مرا به

 بودنت دلخوش سازد.

 شاید آفتاب با من قهر است؟؟

 آ ن روز که تو در کنارم بودی ، هرگز به آ فتاب سلام نکردم ، هر کز به روی  

 شب لبخند نزدم. و برایش دستی تکان ندادم.

 این مجازات تمام لحظه هاییست که همه ی دنیا را در تو دی دم و تو را در تمام دنیا.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد