یکی داشت ویکی نداشت
اونی که داشت توبودی واونی که تورونداشت من
یکی خواست ویکی نخواست
اونی که خواست توبودی واونیکه بی توبودن رونخواست من
یکی آوردویکی میاورد
اونی که آوردتوبودی واونیکه به جزتوبه هیچ کسی ایمان نیورد من
یکی موندویکی نموند
اونی که موندتوبودی واونی که بدون تونمی تونست بمونه من
یکی رفت ویکی نرفت
اونی که رفت توبودی واونی که به خاطرتوتوقلب هیچکی نرفت من...
گر سلطنت بلد نباشم .سلطنت نمیکنم...اگر زندگی بلد نباشم زندگی نمی کنم ...اما اگه دوست داشتن رو بلد نباشم به خاطر تو یاد میگیرم
من از جنس احساس
برای تو بهشتی خواهم ساخت
من عاجزانه می گویم
که به عشق تو نیازمندم
من هنوز به بارگاهی نرسیدم
که عشق ببخشم وجانم عشق طلب نکند
من تورا دوست دارم
و از قلب سرخ تو
به قلب آبی آسمان میرسم
عشق ، یعنی …
عشق یعنی مستی دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار اویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی دلبستگی
بوی باران بوی سبزه بوی خا ک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال روزگا
ر
مادرم بشکن ! به کسی محتاج نباش . هرچند که تا به حال هم نبودی . حتی به همان پدرم که حال جسم پوسیده اش در گوری سرد و تاریک خفته است .
مادرم بشکن ! بشکن و گوشه ای از دست رنج ات را به یاد پدر، شبهای جمعه نیم کیلو خرما بخر . خرمایی ارزان . از همانهایی که پدر خیلی دوست داشت . آن را ببر، داخل شلوغ بازار بین زن و مرد ها ، دخترها ، بچه های سرچهاررا ه نذر کن . تمام نیم کیلو خرما را نذر کن تا همه بخورند و برای شادی روح پدر که در زیر خروارها خاک ، و سنگ قبری ترک خورده خوابیده است . فاتحه بخوانند . شاید که از عذابهای قبر خلاصی یابد . عذابهایی که تنها باعث اش فحش دادن ، زور گفتن به تو و کتک زدن تو بود .
مادرم بشکن ! تمام بدی های پدرم را عاشقانه و مظلومانه فراموش کن . آنقدر برایش خرما نذر کن و نذر کن تا روح اش آرام بگیرد . روحی معذب و خسته که اکنون در سر گذر عالم برزخ نشسته است .
مادرم بشکن ! به هیچ کس محتاج نباش . حتی به من و حتی به ، و غیره که حتی حال نوشتن نام هایشان را ندارم .
مادرم بشکن ! باور کن که هیچ کس به فکر تو و به یاد تو نیست . فقط به خاطر اینکه تو یک غریبی ، یک زنی ، .
مادرم بشکن ! بشکن که روزی ِ ثروتمندان در دست تو و امثال توست . اگر تو نشکنی چگونه صاحب کارهایت پولدار شوند . چگونه ماشین بخرند ، ویلا بخرند و در آخر چگونه چندین زن بگیرند .
مادرم بشکن ! انبر آهنی سیاه و بی رحم ات را بردار و پسته ها را با آن بشکن . درست مثل خودت که روز به روز می شکنی . اما بی صدا .
مادرم بشکن ! به همه چیز بی توجه باش . حتی به اشکهای شور و گرم من که در هنگام نوشتن این زخمها و دردهایت می چکد . حتی، به زندگی برابر اجتماعی ، به دموکراسی ، به عدالت .
مادرم بشکن ! فهمیده یا نفهمیده لبخندی تمسخر آمیز بزن بر تمام شعارها ، شعورها و همة ایدئولژیها
و تئوریها که حامی ضعیفان و فقیران است .
مادرم بشکن ! بشکن پسته ات را و بخوان نماز همیشگی ات را با همان گریه های همیشگی ات . که خدا تو را با انبر پسته و پسته هایت دوست دارد . بشکن مادرم . بشکن بشکن بشکن تا نشکنی .
ببین مادرم ! چطور مرا هم شکستی ...
مادر ..........همیشه با من باش....
.......مادر