تنهایی

عشق

تنهایی

عشق

بوی باران بوی سبزه بوی خا ک

 

بوی باران   بوی سبزه  بوی خا ک

 

شاخه های شسته باران خورده پاک

 

آسمان آبی و ابر سپید

 

برگ های سبز بید

 

عطر نرگس رقص باد

 

نغمه و بانگ پرستوهای شاد

 

خلوت گرم کبوترهای مست

 

نرم نرمک می رسد اینک بهار 

خوش به حال روزگار

 

خوش به حال روزگا 

ر

مادرم بشکن ! تا نشکنی

مادرم بشکن !  به کسی محتاج نباش . هرچند که تا به حال هم نبودی . حتی  به همان پدرم که حال جسم پوسیده اش در گوری سرد و تاریک خفته است .

مادرم بشکن ! بشکن و گوشه ای از دست رنج ات را به یاد  پدر، شبهای جمعه نیم کیلو خرما بخر . خرمایی ارزان . از همانهایی که پدر خیلی دوست داشت . آن را ببر، داخل شلوغ بازار بین زن و مرد ها  ، دخترها ، بچه های  سرچهاررا ه نذر کن . تمام  نیم  کیلو خرما را نذر کن  تا همه بخورند    و  برای شادی روح  پدر که  در زیر خروارها  خاک ، و سنگ  قبری  ترک خورده  خوابیده است .    فاتحه بخوانند . شاید  که از عذابهای  قبر خلاصی  یابد . عذابهایی  که تنها باعث اش فحش دادن ، زور گفتن به تو و کتک زدن تو بود .

مادرم بشکن ! تمام بدی های پدرم را عاشقانه  و مظلومانه فراموش کن  . آنقدر برایش خرما نذر کن و نذر کن تا روح اش آرام بگیرد . روحی معذب و خسته که اکنون در سر گذر عالم برزخ نشسته است .

مادرم بشکن ! به هیچ کس محتاج نباش . حتی به من و حتی به ، و غیره که حتی حال نوشتن نام هایشان را ندارم . 

 

 

 

 

مادرم بشکن ! باور کن که هیچ کس به فکر تو و به یاد تو نیست .  فقط  به خاطر اینکه تو  یک غریبی ، یک زنی ، .

مادرم بشکن ! بشکن که روزی ِ  ثروتمندان در دست تو و امثال توست . اگر تو نشکنی چگونه صاحب کارهایت پولدار شوند . چگونه  ماشین بخرند ، ویلا بخرند و در آخر چگونه چندین زن بگیرند .

مادرم بشکن ! انبر آهنی سیاه و بی رحم ات را بردار و پسته ها را با آن بشکن . درست مثل خودت که روز به روز می شکنی . اما بی صدا .

مادرم بشکن ! به همه چیز بی توجه باش . حتی به اشکهای شور و گرم من که در هنگام نوشتن این زخمها و دردهایت می چکد . حتی، به زندگی برابر اجتماعی ، به دموکراسی ،  به عدالت .

مادرم بشکن !  فهمیده  یا  نفهمیده لبخندی تمسخر آمیز بزن  بر تمام شعارها ، شعورها  و همة  ایدئولژیها

و تئوریها که حامی ضعیفان و فقیران است .

مادرم بشکن ! بشکن پسته ات را و بخوان نماز همیشگی ات را با همان گریه های همیشگی ات . که خدا تو را با انبر پسته  و پسته هایت دوست دارد . بشکن مادرم . بشکن بشکن بشکن تا نشکنی .

ببین مادرم ! چطور مرا هم شکستی ...

مادر ..........همیشه با من باش.... 

.......مادر

شقایق

گفتی بهم تا شقایق هست زندگی باید کرد

نیستی تا ببینی که شقایق هم مرد

 دیگه با چه چیزی  کسی رو دلخوش کرد

یادته گفتی به من اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا

تا مبادا ترکی برداره چینی نازک تنهایی تو

اومدم آهسته نرمتر از یک پر قو

خسته از دوری راه

 خسته و   چشم به راه

یادته گفتی بهم عاشقی یعنی دچار

فکر کنم شدم دچار

تو خودت گفتی چه تنهاست  ماهی اگه دچار دریا باشه

آره تنها باشه

یار غم ها باشه

یادته میگفتی گاه گاهی قفسی میسازم

میفروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی ست

دل تنهایی تان تازه شود

دیگه حتی اون شقایق که اسیر قفسه

نیست که تازگی بده به این دل تنهایی من

پس کجاست اون قفس شقایقت؟

منو با خودت ببر به قایقت

راست میگفتی کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود

کاشکی دلشون شیدا بود

من به دنبال یه چیز بهترینم

تو خودت گفتی بهم

بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق ترست

دوست داشتن

شب را دوست دارم !

  چون دیگر رهگذری از کوچه پس کو چه های شهرم نمی گذرد تا سر گردانی

 تا سر گردانی مرا ببیند .چون انتها را  نمی بینم .تا برای رسیدن به آن اشتیا قی نداشته باشم.

 شب را دوست دارم .

 چون دیگر هیچ عابری از دور اشک های یخ زده ام را در گوشه ی چشمان

بی فروغم نمی بیند.

 شب را دوست دارم  :  چرا که اولین بار تو را در شب یافتم .

 از شب می ترسم    :  تو را در شب از دست دادم.

 از شب متنفرم  ، به اندازه ی تمام  عشق های  دروغین.

 با آفتاب قهرم ، چرا شبها به دیدارم نمی آید؟

 نمی آید تا با دست هنر مندش سا یه ی تو را بر دیوار خیالم نقش زند و مرا به

 بودنت دلخوش سازد.

 شاید آفتاب با من قهر است؟؟

 آ ن روز که تو در کنارم بودی ، هرگز به آ فتاب سلام نکردم ، هر کز به روی  

 شب لبخند نزدم. و برایش دستی تکان ندادم.

 این مجازات تمام لحظه هاییست که همه ی دنیا را در تو دی دم و تو را در تمام دنیا.